کد مطلب:313361 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:198

امام حسین
امام حسین (سیدالشهداء) فرزند دوم علی علیه السلام از فاطمه علیهاالسلام دختر پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد كه در سال چهارم هجری در مدینه متولد شده است. آن حضرت پس از شهادت برادر بزرگوار خود، امام حسن مجتبی علیه السلام، به امر خدا و طبق وصیت وی، به امامت





[ صفحه 76]



رسید [1] .

امام حسین علیه السلام ده سال امامت كرد و تمام این مدت را، به استثنای (تقریبا) شش ماه آخر آن، در دوران خلافت معاویه گذراند. حضرتش در سخت ترین شرایط و ناگوارترین احوال می زیست و اختناق سیاسی و فرهنگی در عصر وی بیداد می كرد، زیرا گذشته از اینكه مقررات و قوانین دینی اعتبار خود را از دست داده و خواسته های حكومت خودكامه جایگزین فرامین خدا و رسول شده بود، و گذشته از اینكه معاویه و دستیاران او از هیچ فرصتی برای خورد كردن و از میان بردن اهل بیت و شیعیانشان و محو نمودن نام علی و آل علی علیهم السلام دریغ نمی كردند، معاویه در صدد تثبیت اساس خلافت فرزند خود، یزید، برآمده بود و چون گروهی از مردم آزاده، به واسطه ی بی بند و باری یزید، از این امر خشنود نبودند، معاویه برای جلوگیری از ظهور هر گونه مخالفت، به سخت گیریهای بیشتر و تازه تری دست زده بود.

امام حسین علیه السلام خواه ناخواه مجبور به تحمل و مشقات این روزگار تاریك بود و بر هر گونه شكنجه و آزار روحی از ناحیه ی معاویه و دستیاران وی صبر می كرد تا زمان مساعد برای قیامی كه مشیت بالغه ی الهی از ازل برای وی رقم زده بود فرا رسد. در اواسط سال شصت هجری معاویه درگذشت و پسرش یزید به جای پدر نشست [2] .

بیعت، یك سنت عربی بود كه در كارهای مهم مانند سلطنت و امارت اجرا می شد. زیردستان و بویژه سرشناسان قوم، به نشانه ی موافقت و اطاعت از سلطان یا امیر خویش، به وی دست بیعت می دادند و مخالفت آنان با وی، بعد از بیعت، عار و ننگ شمرده می شد و مانند تخلف از عهود قطعی، جرمی مسلم محسوب می گشت. در سیره ی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز بیعت، فی الجمله، یعنی در جایی كه با اختیار و بدون اجبار انجام می یافت، اعتبار داشت.

معاویه نیز، از معاریف قوم، برای یزید بیعت گرفته بود، ولی متعرض حال امام حسین علیه السلام نشده و به آن حضرت تكلیف بیعت ننموده بود و حتی به یزید وصیت كرده



[ صفحه 77]



بود [3] كه اگر حسین بن علی علیه السلام از بیعت با وی سرباز زند پیگیری نكند و آن را به سكوت و اغماض بگذراند، زیرا پشت و روی مسئله را كاملا وارسی كرده و با شناختی كه از محبوبیت و رشادت و پختگی فرزند زهرا علیهاالسلام و خامی و سبكسری فرزندش، یزید، داشت، عواقب وخیم این امر را می دانست.

ولی یزید در اثر خودبینی و بی باكی كه داشت، وصیت پدر را فراموش كرده و پس از درگذشت پدر بی درنگ به والی مدینه دستور داد كه از امام حسین علیه السلام برای وی بیعت گیرد وگرنه سرش را به شام فرستد! [4] .

زمانی كه والی مدینه فرمان یزید را به امام حسین علیه السلام ابلاغ كرد، آن حضرت به عنوان مجالی برای تفكر در اطراف قضیه از والی مهلت گرفت و چندی بعد شبانه با خاندان خود به سوی مكه حركت فرمود و به حرم خدا، كه در اسلام محلی امن شمرده می شود، پناهنده شد (اواخر ماه رجب و اوایل ماه شعبان سال شصت هجری).

امام حسین علیه السلام تقریبا چهار ماه در شهر مكه در حال پناهندگی به سر برد و این خبر تدریجا در اقطار بلاد اسلامی منتشر شد. در این مدت، از یك سوی بسیاری از مردم كه از بیدادگریهای دوران معاویه دلخور بودند و خلافت یزید نیز بر نارضایتیشان افزوده بود، با آن حضرت مراوده داشته و اظهار همدردی می كردند و از یك سوی سیل نامه ها از عراق و بویژه ازشهر كوفه به شهر مكه سرازیر می شد و از آن حضرت می خواستند كه به عراق رفته و پیشوایی و رهبری مردم را در طریق برانداختن بیداد و ستم به دست گیرد، و البته این جریان برای یزید خطرناك بود.

اقامت امام حسین علیه السلام در مكه ادامه داشت تا موسم حج رسید و مسلمانان جهان گروه گروه و دسته دسته وارد مكه شده و مهیای انجام عمل حج گشتند. در بحبوحه ی اجتماع مردم، آن حضرت اطلاع پیدا كرد كه جمعی از كسان یزید نیز در زی حجاج وارد مكه شده اند و مأموریت دارند با سلاحی كه در زیر لباس احرام بسته اند آن حضرت را در



[ صفحه 78]



اثنای اعمال حج به قتل رسانند [5] و با این كار حرمت خانه ی خدا را، در جهت رسیدن به مطامع پلید خویش، بشكنند.

آن حضرت، عمل خود را مخفف ساخته تصمیم به حركت گرفت و در آستانه ی حركت، در میان گروه انبوهی از مردم بپا ایستاده سخنرانی كوتاهی ایراد كرد و تصمیم خویش مبنی بر عزیمت به سوی عراق را اعلام نمود [6] .

در این سخنرانی كوتاه، امام شهادت خود را گوشزد فرمود، و از مسلمانان استمداد كرد كه در این هدف یاریش نمایند و از جان خویش در راه خدا بگذرند وفردای آن روز نیز با خاندان و گروهی از یاران خود رهسپار عراق شد.

امام حسین علیه السلام تصمیم قطعی گرفته بود كه با یزید پلید بیعت نكند و بخوبی نیز می دانست كه كشته خواهد شد و نیروی جنگی شگرف و دهشتناك بنی امیه، كه با فساد عمومی و انحطاط فكری و بی ارادگی مردم و خاصه اهل عراق تأیید می شد، او را از پای درخواهد آورد.

از اینرو، جمعی از معاریف به عنوان خیرخواهی سر راه را بر وی گرفته و خطر این حركت و نهضت را تذكر دادند، ولی آن حضرت در پاسخ فرمود: «من بیعت نمی كنم و حكومت ظلم و بیداد را امضا نمی نمایم و می دانم كه به هر جا روم و در هر كجا باشم، مرا خواهند كشت و اینكه مكه را ترك می گویم برای رعایت حرمت خانه ی خداست كه با ریختن خون من هتك نشود» [7] .

امام حسین علیه السلام راه كوفه را در پیش گرفت. در اثنای راه، كه هنوز چند روز راه تا كوفه فاصله داشت، خبر یافت كه والی یزید در كوفه نماینده ی امام حسین علیه السلام را با یك نفر از معاریف شهر كه طرفدار جدی وی بود، كشته و سپس به دستور وی ریسمان و پایشان بسته جسد آن دو را در كوچه و بازار كوفه بر زمین كشیده اند [8] نماینده ی امام حسین علیه السلام در كوفه، حضرت مسلم بن عقیل پسر عموی امام حسین علیه السلام بود. زمانی كه مسلم را با



[ صفحه 79]



هانی، كه از معاریف كوفه بود، به شهادت رسانده و كوفه و نواحی آن نیز تحت مراقبت شدید درآمده و سپاه بیرون از شمار دشمن در انتظار امام به سر می بردند و تن زدن از بیعت با یزید فرجامی جز كشته شدن نمی داشت، امام تصمیم قاطع خود را به ادامه ی امتناع از بیعت و اشتیاق به شهادت اظهار داشت و به مسیر خود ادامه داد [9] .

در حدود هفتاد كیلومتری كوفه، در بیابانی به نام كربلا، آن حضرت و كسانش به محاصره ی لشگریان یزید درآمدند و در این حصر هشت روزه، هر روز حلقه ی محاصره تنگتر و سپاه دشمن افزونتر می شد و بالأخره نیز آن حضرت و خاندان و كسانش - كه از حیث كمیت شماری ناچیز را تشكیل می دادند - در میان حلقه های متشكل از سی هزار نفر مرد جنگی قرار گرفتند [10] .

در این چند روز امام حسین علیه السلام به محكم ساختن مواضع خود پرداخته و ضمنا دست به تصفیه و پاكسازی سپاه خود زد. بدین گونه كه، شبانه عموم همراهان خود را احضار فرمود و در ضمن سخنرانی كوتاهی اظهار داشت كه: «ما جز مرگ و شهادت راهی در پیش نداریم و اینان نیز با كسی جز من كار ندارند؛ من بیعت خود را از شما برداشتم، هر كه بخواهد می تواند از تاریكی شب استفاده نموده جان خود را از این ورطه ی هولناك برهاند».

پس از آن فرمود: چراغها را خاموش كردند و اكثر همراهان كه برای مقاصد مادی به دنبال امام آمده بودند پراكنده شدند و جز جماعت كمی از شیفتگان حق (نزدیك به چهل تن از یاران امام) و عده ای از بنی هاشم كسی در محضر نماند.

امام علیه السلام بار دیگر بازماندگان را جمع كرد، و آنان را به مقام آزمایش درآورد و خطاب به یاران و خویشاوندان خود اظهار داشت:

«این دشمنان، تنها با من كار دارند؛ هر یك از شما می تواند از تاریكی شب استفاده كرده و خود را از خطر نجات دهد». ولی این بار، هر یك از یاران باوفای امام، به تعابیر مختلف، پاسخ دادند كه ما هرگز از راه حق كه تو پیشوای آنی روی نخواهیم تافت و دست از دامن پاك تو نخواهیم برداشت و تا رمق در تن و قبضه ی شمشیر به دست



[ صفحه 80]



داریم از حریم تو دفاع خواهیم نمود [11] .

عصر روز نهم ماه محرم، آخرین اخطار «یا بیعت، یا جنگ!» از جانب دشمن به امام حسین علیه السلام رسید و آن حضرت شب را برای عبادت مهلت گرفت و مصمم جنگ فردا شد. [12] .

روز دهم محرم سال شصت و یك هجری، امام حسین علیه السلام با جمعیت كم خود (روی هم رفته كمتر از نود نفر كه چهل نفر ایشان از همراهان سابق امام حسین علیه السلام بوده، سی و چند نفر در شب و روز جنگ از لشگر دشمن به سپاه امام علیه السلام پیوسته و مابقی نیز خویشاوندان هاشمی امام حسین علیه السلام از فرزندان و برادران و برادرزادگان و خواهر زادگان و عموزادگان وی بودند) در برابر لشگر بیكران دشمن صف آرایی نمودند و با نخستین تیری كه از اردوی دشمن پرتاب شد، جنگ آغاز گشت.

آن روز از بامداد تا عصر جنگیدند و امام حسین علیه السلام و سایر جوانان هاشمی و یاران وی تا آخرین نفر شهید شدند (در میان كشته شدگان، بایستی فرزندان خردسال امام حسین علیه السلام و بعضا شیرخوار آن حضرت را نیز كه متعدد بوده اند، از نظر دور نداشت) [13] .

لشگر دشمن پس از خاتمه ی جنگ، حرمسرای امام حسین علیه السلام را غارت كردند، خیمه و خرگاه وی را آتش زدند و سرهای شهدا را نیز بریده و بدنهای ایشان را لخت و عریان، بی آنكه به خاك بسپارند، بر زمین انداختند. سپس اهل حرم را كه نوعا زنان و دختران بی پناه بودند با سرهای شهدا به سوی كوفه حركت دادند و از كوفه نیز به سوی دمشق پیش یزید بردند (در میان اسیران، از جنس ذكور، تنی چند بیش نبود كه در رأس آنان: فرزند بیست و دو ساله ی امام حسین علیه السلام یعنی امام چهارم علی بن الحسین علیه السلام قرار داشت و به مصلحت الهی سخت بیمار بود، و دیگر: فرزند چهار ساله ی وی محمد بن علی علیه السلام كه امام پنجم باشد، و دیگر: حسن مثنی فرزند امام دوم كه داماد امام حسین علیه السلام بود و در میان جنگ زخم كاری خورده و در میان كشتگان افتاده بود؛ او را نیز در آخرین رمق یافتند ولی به شفاعت یكی از سرداران سر نبریدند و همراه اسیران به كوفه بردند).



[ صفحه 81]



واقعه ی كربلا، اسیری زنان و دختران اهل بیت علیهم السلام و شهر به شهر گردانیدن ایشان، و بویژه سخنرانیهایی كه دختر امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت زینب كبری علیهاالسلام و امام چهارم علی بن الحسین علیه السلام در كوفه و شام نمودند، بنی امیه را رسوا كرد و تبلیغات چندین ساله ی معاویه را از كار انداخت و كار به جایی كشید كه یزید از عمل مأمورین خود در ملاء عام بیزاری جست. واقعه ی كربلا عامل مؤثری بود كه با تأثیر مؤجل خود حكومت بنی امیه را برانداخت و ریشه ی شیعه را استوارتر ساخت و از آثار معجل آن نیز انقلابات و شورشهایی بود كه به همراه جنگهای خونین تا دوازده سال ادامه داشت و بر اثر آن، كسانی كه در قتل امام حسین علیه السلام شركت جسته بودند یك به یك گرفتار تیغ انتقام الهی شدند.

هر كس در تاریخ حیات امام حسین علیه السلام و یزید دقت كند و اوضاع و احوالی را كه در آن عصر بر جهان اسلام با عنایت به ریشه های تاریخی آن، مورد بررسی و تجزیه و تحلیل جامع و عمیق قرار دهد، شك نخواهد كرد كه آن روز، در برابر امام حسین علیه السلام یك راه بیشتر وجود نداشت و آن، همان تن دادن به شهادت بود، و بیعت با فردی چون یزید، كه نتیجه ای جز امضای مشروعیت سلطه ی جور، و پایمال كردن علنی اسلام نداشت، برای امام حسین علیه السلام مقدور نبود. زیرا اسلاف یزید، هر چند با مقررات دینی مخالفت داشتند، اما آنچه می كردند در لفافه ی دین می كردند و حرمت ظاهر احكام و مقدسات دینی را نگه می داشتند، ولی یزید در ظاهر نیز هیچ گونه احترامی برای آیین اسلام و مقررات آن قائل نبود، و بی باكانه به پایمال كردن مقدسات و قوانین اسلامی تظاهر می كرد.

از اینجا روشن می شود كه سخن برخی از مفسرین حوادث مبنی بر اینكه: این دو پیشوا «امام حسن و امام حسین علیهم السلام» دو سلیقه ی مختلف داشتند؛ امام حسن علیه السلام مسلك صلح را می پسندید و امام حسین علیه السلام بر عكس او جنگ را ترجیح می داد، چنان كه آن برادر با داشتن چهل هزار مرد جنگی با معاویه صلح كرد و این برادر با چهل نفر به جنگ یزید برخاست! سخنی است نابجا.

زیرا می بینیم كه همین امام حسین علیه السلام كه آن گونه زیر بار بیعت یزید نرفت، ده سال در حكومت معاویه برادرش امام حسن علیه السلام (كه او نیز ده سال با معاویه به سر برده بود) به سر برد و دست به قیام آنچنانی نزد و حقا كه اگر امام حسن یا امام حسین علیهم السلام



[ صفحه 82]



با معاویه می جنگیدند كشته می شدند و شهادت آنان نیز برای اسلام كمترین سودی در بر نداشت و فریاد مظلومیت آنان در هیاهوی تبلیغات مزورانه و حق بجانب معاویه، كه خود را صحابی و كاتب وحی و خال المؤمنین معرفی كرده و همچون فرزندش یزید آبروی خویش را به سادگی بر باد نمی داد، گم می شد.

گذشته از این، معاویه، با عمال رنگارنگی كه داشت، می توانست آنان را به دست كسان خودشان بكشد و سپس خود به عزای آنان نشسته و در مقام خونخواهی برآید! چنانكه با خلیفه ی سوم نیز همین معامله را كرد [14] .


[1] ارشاد مفيد: صفحه ي 179؛ اثبات الهداة: جلد 5 صفحه ي 212 - 168؛ اثبات الوصية: تأليف مسعودي، چاپ تهران، سال 1320، صفحه ي 125.

[2] ارشاد مفيد: صفحه ي 182؛ تاريخ يعقوبي: جلد 2 صفحه ي 228 - 226؛ الفصول المهمة: صفحه ي 163.

[3] مناقب ابن شهرآشوب: جلد 4 صفحه ي 88.

[4] مناقب ابن شهرآشوب: جلد 4 صفحه ي 88؛ ارشاد مفيد: صفحه ي 182؛ الامامة و السياسة: ج 1 صفحه ي 203؛ تاريخ يعقوبي: ج 2 صفحه ي 229؛ الفصول المهمة: صفحه ي 163؛ تذكرة الخواص صفحه ي 235.

[5] ارشاد مفيد: صفحه ي 201.

[6] مناقب ابن شهرآشوب: ج 4 صفحه ي 89.

[7] ارشاد مفيد: صفحه ي 201؛ الفصول المهمة: صفحه 168.

[8] ارشاد مفيد: صفحه ي 204؛ الفصول المهمة: صفحه ي 170؛ مقاتل الطالبيين: چاپ دوم، صفحه ي 73.

[9] ارشاد مفيد: صفحه ي 205؛ الفصول المهمة: صفحه ي 171؛ مقاتل الطالبيين: صفحه ي 73.

[10] مناقب ابن شهرآشوب: ج 4 صفحه ي 98.

[11] مناقب ابن شهرآشوب: جلد 4 صفحه ي 99؛ ارشاد مفيد: صفحه ي 214.

[12] مناقب ابن شهرآشوب: جلد 4 صفحه ي 99؛ ارشاد مفيد: صفحه ي 214.

[13] بحارالأنوار: چاپ كمپاني، جلد 10 صفحات 200 و 202 و 203.

[14] اين قسمت از كتاب شيعه در اسلام: علامه ي طباطبايي «قدس سره» صاحب تفسير شريف الميزان، از انتشارات دارالتبليغ اسلامي، چاپ دوم سال 1348 شمسي استفاده شده است.